- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
ویرانهام پُر میشود از عطر گـیسویت با با کجا بـودی چـرا خـاکی شده مویت پیـدا نـکـردم جای سـالـم در سـرت بابا تا بـوسهای برچـیـنم از مـابِین ابـرویت پرواز کردم سوی تو اما زمین خوردم این روزها زخـمی شده بال پـرسـتویت سـجـادهام را پـهـن کـردم کـنـج ویـرانه من هم شـبـیه عمهام هـسـتم دعـاگـویت این است روز و شب دعایم: کاش من را باز یک بار دیگر مینشاندی روی زانویت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
وقـتـی که آمـدی بـه بـرم نــور دیـدهام گـفـتم که بـاز هم نـکـند خـواب دیـدهام بـابـا مـنم شـکـوفـه سـیب سه سـالهات حالا بـبین چه سرخ و سیاه و رسیدهام خــیـلـی مــیــان راه اذیـت شــدم ولـی رنج سـفـر به شـوق وصالت کـشیـدهام این را بـدان که بـیـن تو و تـازیـانـهها عـشق تو را به قـیـمت جـانم خـریدهام در بین این مـسـیر پُر از غـصه بارها از آسـمـان نـاقـه چو بـاران چـکـیـدهام پـایـم سـرم تــمــام تــنــم درد مـیکـنـد از بس که زجر در دل صحرا کشیدهام کم سو شده دو چشم من از ضربههای او حتی به زور صوت رسـا را شنـیـدهام چادر ز عمه قـرض گرفتم که زیر آن پنهـان کـنم ز روی تو گـوش دریـدهام بشـنو تـمام خـواهش این پیـر کـودکت من را ببـر که جـان تو دیگـر بـریدهام
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
وقـتـی که فـراتـر ز زمـان است رقـیه از مَنـظـر من جـان جـهـان است رقیه مفـهـوم عـزیزی و غـریبی و شجاعت در جزء نه در سطح کـلان است رقیه مـانـند عـلـی اکـبـر و مانـند اباالفـضل در کـربـبـلا یک جـریـان اسـت رقـیه زینب به حسینش همۀ عمر چگونه ست نسبت به اباالـفـضل هـمـان است رقیه وقتی شده مهـمـان خـرابه به قـدمهاش من مـعـتـقـدم گـنـج نـهـان اسـت رقـیه مـانـنـد حـسـیـن بـن عـلـی بـر تـن آدم جسم است اگر سوریه جان است رقیه آنجا که عـمـو آمده با مـشـک لب رود عــکـس وسـط آب روان اسـت رقـیــه من باورم این است که از خلقـت عالم مقصود حسین است و بهانه ست رقیه رفـته ست عـلی اکبر و تا لحـظۀ آخر ای وای که گوشش به اذان است رقیه در مجـلس تنـهـایی جـسـم عـلـی اکـبر با روضۀ سر مرثـیهخـوان است رقیه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
روی قلبم حکّ شده شکرِ خدا: بنتُ الحسین با نگاهش داده بر قلبم صفا بنتُ الحسین این سه ساله بابِ حاجاتِ تمامِ عالم است مطمئنم میکند حاجت روا بنتُ الحسین زخمی عشقم ندارم غصّه از این حال و روز با اشاره میکـند دردم دوا بنت الحسین مهرِ او باعث شده تا آبرو گیرد به دهر میبـرند بالا و بالاتـر مرا بنت الحسین یـا رقـیّـه از لـبـانِ مـن نـمیافـتـد دمـی در دل من کرده کارِ کیمیا بنت الحسین راه را گـم میکـنم او باز راهـم میدهد زان سبب گویم دمادم اهدنا بنت الحسین کاشـفِ هـمّ و غـمِ دنـیا شده بـاور کـنید از لقبهایش شده مشگل گشا بنت الحسین هرچه میخواهی بخواه از محضرش او میدهد خـاصّه دارد براتِ کـربلا بنت الحسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
سـلام ای سـر بـابـا تـنـت کـجـا رفـته شـنـیـدهام که تـنـت بـین بـوریـا رفـتـه خـوش آمـدی پـدرم دیـدن من آمـدهای چه شد که نصف شبی به خرابه سر زدهای هوای اهل و عیالت هوای سوختن است همان قدم که نداری بروی چشم من است خـبـر بـگـیر ز حالم عجـیب بد حـالـم شـبـیـه پـیــر زنـی در مـیـان اطـفـالـم نه دست مانده برایم نه پا و نه کمری خلاصه عرض کنم میشود مرا ببری مرا ببر که گره خورده است موی سرم چـقـدر بـا تـه نـیـزه زدنـد روی سـرم مرا بـبـر که به پـیـشـانـیـم نشان دارم کـبـودی بـدی از لطف سـاربـان دارم مقـابـل من لب تـشـنه آب میخـوردند گرسنه بودم و پیـشم کباب میخوردند اراذل سـر بــازار شــام را کـه نـگـو و رقصهای زنان روی بام را که نگو اگرچه بعد تو دیگر شکست حرمت ما ولی نخـورد زمـین پـرچـم قـداست ما
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
باز امشب در دلِ بابا خودت را جا بده در خـرابه بوسهای بر صورتِ بابا بده بر همان صورت که جای زخم شمشیر است و سنگ دستهایت را بکش! دردانه را معنا بده دستهایت را سپس بر روی پاهایت بکش مـرهـمـی بـر الـتـهـابِ تـاول پـاهـا بده گریه کن دردت به جانم! با تنور و خیزران شعله ور کن! داغ، بر این ماتم عُظمی بده جانِ آن مَشکی که جایِ آب، چندین تیر خورد حاجتم را با عموجان؛ حضرت سقّا بده جانِ هر کس دوست داری قسمتم کن کربلا تا ابـد سـهـم مـرا اینـگـونه از دنـیـا بده یارقیه باز جاماندم بگو تکلیف چیست؟ یا براتم را بده یا اینکه صبرش را بده!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه قـصۀ کربوبلا را دخـتری تغـیـیر داد کاخها ویرانه شد، ویرانهاش شد بارگاه چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه دخـتـر اِنّـا فَـتَـحـنا اشک میریـزد ولی گریههای او ندارد رنگ زاری هیچگاه بر سرش میریخت خاک از بامها، میسوختند دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه بین طوفان، غنچه و گل سر در آغوش هماند او به زینب یا که زینب میبَرَد بر او پناه تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت شانه زد بر زلف آشفـته شده در قـتلگاه چون زبانش بند میآمد خجالت میکشید با سرِ بابا سخـن میگـفت، اما با نـگـاه آه بابا! پا به پایت سوختم، خوردم زمین رنگ گیسویم دلیل و زخـم پهلویم گواه مـاند داغِ نـالـۀ من بر دل دشمن، فـقـط خیزران وقتی که خوردی زیر لب میگفتم آه جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی عمه میجنگید با دستان بسته، بیسلاح اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر این امانت دار را شرمندهتر از این مخواه بعد از این هرجا که رفتی با تو میآیم پدر پای من زخمیست اما روبهراهم روبهراه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و شهادت مسلم بن عقیل
هر آن کسی که ندارد به دل غم، از ما نیست به سرِّ عشق نشد هر که مَحرم، از ما نیست غـم تـو را بـه دل مـا خــدا زیـاد کـنـد هر آنکه خواسته از تو غم کم، از ما نیست دلیل خلقت ما خوردنِ غـمِ عشق است مُخـالـف غـم مـاه مُـحـرَّم از مـا نیست فـقـط هـوای حـسیـنـیه را هـوس داریم اسیر بندِ هوا و هوس هم، از ما نیست سیاهیِ عـلَـمش پاک و روسفـیـدم کرد دخیل نیست هرآنکه به پرچم، از ما نیست سـیاه لـشکـر اوئـیـم و اِدّعـامـان نیست شُکـوه لشکـر شاه دوعالم از ما نیست لـبــاس مــشـکـیِ او داده آبــرو مـا را هر آنکه نیست در احرامِ ماتم از ما نیست بـرای “ارثِ پـدر” تا هـمیـشه ممـنونیم نصیب آنکه نشد “ارثِ آدم” از ما نیست تمام شادیِ دنیا خلاصه در گریه است هر آنکه اَشک نریزد در این غم از ما نیست اجـازه از طـرف مـادرش شـده صادر وگرنه این همه اشک دمادم از ما نیست برای گریه تـوسُّـل به “یا رُبـاب” کـنیم رُباب بانیِ اَشک است و این نم از ما نیست حُضور حضرت زهرا به روضهها حتمی است یقین ندارد اَگر کَس به این هم از ما نیست نمک به زخم دل از غُصّۀ تو میپاشیم هر آنکه است به دنبال مرهم از ما نیست تو گریه کَردی و ما گریه کردهایم حسین تویی مقابل ما، این دو زمزم از ما نیست تو را بخاطـر دنـیا فـروخت کوفه ولی هزار شُکر، که دربند درهم از ما نیست سرِ سفـیرِ تو از پشت بام خورد زمین نوشته است به مقتل، مُقرَّم از ما نیست! نوشته؛ شد تنش از یِک قَـناره آویـزان هر آنکه خون نکند گریه زین غم از ما نیست برای مُسـلـم تو جـدِّ تو گـریسته است! که بر مُصیبت بیحدِّ تو گریسته است؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین میزبان، صد رو وصدرنگ است برگرد ای حسین عهد را بشکستهاند و دست من را بستهاند اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در کوفه حسین جان خبر از مهرو وفا نیست اینجا به خدا آیتی ای از رنگ خدا نیست ما یار و هوادارتو هستیم، دروغ است در باطن کوفی بجز از جور و جفا نیست
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
دردا که در دیـارِ شـما دردِ یـار نیست آنـجـا که دردِ یـار نبـاشـد دیـار نیـست هر چار فصل سال در اینجا خزانی است یک روز هم بـرای نمـونه بهـار نیست اینجا محـبت و شفَـقَـت هر دو مُـردهاند اما به سوگـشان احدی سوگـوار نیست مهـمـان کجا و بـسـتنِ درهای خـانـهها بیرحمتر ز کوفه در این روزگار نیست
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
قـرار بـیـقـرارم ای حـسین جان به عشق تو سرِ دارم حسین جان سـر بـازار حـرفـی مـن شـنـیـدم دهد این حرف آزارم حسین جان
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
کـوفـه نـیا؛ از آمـدن صرفه نظر کن از این سفر آقای من صرفه نظر کن دربــارۂ ســرنـیــزههـای زهــر آلـود با خواهرت حرفی نزن، صرفه نظر کن
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در میانِ کوچهها بدجور سرگردان شدم بیکس و تنها در این وادی غم، حیران شدم کاش میشد تا خبردارت کنم کوفه نیا ظاهراً مسدود شد راه و منم زندان شدم از در و دیوار میبارد فقط خنجر زدن طینتِ اینجاست نامردی ببین باران شدم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
الـسـّلام ای سـرزمـین کـربـلا الـسّـلام ای مـنـزل نــور خـدا السّلام ای وادی دلجوی عشق وَه چهخوش میآید اینجا بوی عشق السّـلام ای خـیـمهگاه خـواهرم قـتــلـگـاهِ جـانـگـدازِ اکــبــرم کـربـلا؛ گهـوارهٔ اصغر تویی مقـتـل عـباس مَه پـیکـر تویی آمـدم آغـوش خود را بـاز کن بستر مهـمان خود را ساز کن آمـدم بـا شَـهــپَـر جــان آمــدم آتـشـم امّـا چـو طــوفـان آمـدم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
ای کرب و بلا بشنو خونین خبر آوردم در سیـنـۀ سـوزانم مـوجی شرر آوردم شوریـده دلانی را سرمـست فـنـا فیاللّه هـفـتاد و دو مـهـمان فـرزانه فـر آوردم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
شیون و غوغا مکن زینب خدا صبرت دهد صبر کن خواهر الهی مصطفا صبرت دهد بعدِ من با لشگرِ غارت مواجه میشوی حق تو را در جنگ با این اشقیا صبرت دهد بازوانت میشود خیلی کبود از ضربهها کاش یزدانت میانِ ضربهها صبرت دهد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سکینه سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
این بیابان چه غـم افزاست بیا برگردیم این چه منزل گه و مأواست بیا برگردیم عمه جان خیمه مزن دردل این وادی غم چشمم از اشک چو دریاست بیا برگردیم در بیابان عطش بیش از این پیش مرو پیـش رویم صف اعـداست بیا برگردیم تـرسم این است بمـانـیم غـریب و تنهـا مقصدت گرچه همین جاست بیا برگردیم توگل یاس علی هستی ومن یاس حسین جـای ما گـلـشن زهـراست بیا برگردیم تشنۀ عـشـقم و غم نیست ز بیآبی لیک طفل شیرخواره دراین جاست بیا برگردیم کی توان دید دراین گلشن عطشان، برخاک پـاره پـاره تـن سـقـاست بـیـا بـرگـردیم تـا نـدیـدم پــدرم بـیـن هـزاران دشـمـن غرقه خون بی کس و تنهاست بیا برگردیم پیـش از آنی که بـسـوزد حـرم آل عـلی گر رهی جـانب دریـاست بـیا برگردیم ای «وفایی» تو ز سـوز دل ما باز بگو این بیابان چه غم افـزاست بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
ای مرا دلـبر و دلـدار، بیا برگـردیم خیمه برپا مکن اینبار، بیا برگردیم دم به دم دشـمـن تـازهنـفـسـی میآیـد تا که فرصت بود ای یار، بیا برگردیم باغبانا به تو و تکتک گلهات قسم کار گـلـزار شـود زار، بیا برگـردیم از نگـاه همه زنهای حـرم غم بارد تـا نگـشـتـیـم عـزادار، بـیا برگـردیم تو نداری سر بازار جفا، یوسف من غیر شـمـشیر خـریـدار، بیا برگردیم دشمن از دیدن عـباس دلش میلرزد تا سر پـاست عـلـمـدار، بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
یا اخـا ای تو مـرا یـار بـیا بـرگـردیم لالـۀ احــمـد مـخـتـار بـیـا بـرگـردیـم به همان لحظه که بر سینه،زد آسیب لگد قـسـمت میدهـم ای یـار بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
ای سرزمین کـربلا ای کـوی جانـانم بنگر به پیر و کودک و خیل جوانانم چون باغبان هم لاله و هم یاسمن دارم یک باغِ گل نه، صد گلستان گل به دامانم پُر گُرگ اگر صحرا شود عباسِّ من شیرست آب آورست او از برای تـشنه طفلانم
: امتیاز
|